دلم گرفت و از هر چه شعر سير شدم و مثل کودکي خود بهانه گير شدم
شناسنامه هميشه دروغ مي گويد تمام آينه ها گفته اند که يير شدم
و گامهاي عصا پوش خوب فهميدند که جاده گم شد و من عاقبت کوير شدم!
سرم بلند اگر بود جستجوي تو داشت ! تو رفته اي و من غريبانه سر به زير شدم
ضيافت من و باران هميشه برپا بود اتاق فاصله شد ، باز گوشه گير شدم
خيال شعر ندارم تو در خاطر مني دلم گرفته و به اين شعر ناگزير شدم
اپ ديتم سر بزن