من و گذشته من | ||
همانطور که همه شما میدانید در تمام طول عمر با افرادی برمیخوریم که بنوعی چه بخاطر رسیدن به خواسته هایی و چه علایق اولین دوران دوران کودکی و کودک به اولین چیزی که برمیخورد خانواده است که نقش مهمی در زندگی و اینده او دارد ولی یکسری نیازهایی هست که شاید خانواده نتواند براورده کند پس دوستان کودکی و مدرسه هستند که این نقش را انجام میدهند دوران بزرگسالی همکاران فقط در همین محیط هست که باهم هستند و با تغییر محیط افراد هم تغییر میکنند ازدواج (زن ویا مرد) فکر میکنید اینها به چه هدفی ازدواج میکنند با عرض پوزش که اینطوری میگم بخاطر نیازهای x ؟ بخاطر اینکه فقط گفته باشند ازدواج کرده اند ؟مستقل بودن؟بخاطر نیازهای عاطفی و.... میخواهم یک مورد را بیان کنم این کلمه را همه جا دیده ایم شنیده ایم و خوانده ایم تنهایی
انسان بخاطر اینکه با این کلمه مواجه نشود اول به خانواده نگاه میکند خانواده درتمام دوران وجود دارد ولی زمان کمی می تواند این خلا را پر کند
دوستان با توجه به زمانها و مکانها تغییر می کند
همکاران قابل تغییرند
ازدواج (پیشنهاد میشود کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی را یک نگاه بیندازید)
من تجربه تلخی را داشتم که میخواهم با گفتن انها از شما بخواهم اینطور نباشید که کلیاتی از ان در این چند سال گفتم من در خانه اسم شوهر را با خود میبردم که مانند سگ پاسبان مانند همال باربرو بقولی خودپرداز من اگر میخواستم اینگونه باشم پیش خانواده اجر قربی بیشتر داشتم یک روز را میخواهم بگویم چگونه میگذشت صبح 5.30 بعد از نماز خرید نان و تهیه صبحانه ساعت 6 رفتن سر کار ساعت 15 امدن از سر کار بعلت نداشتن قضا سهمیه هفته ای یک بار یک چیزی میخوردم میخوابیدم تا عصر مرتب کردن خانه خانم صبح ساعت 5.45 بیدار شان میکردم صبحانه میخوردند ساعت 6.30 میرفتند سر کار تا 17 از انجا رفتن خانه مادر و بعد دیدار با دوستان ساعت 10 برای خواب امدن (نمیخوان نامردی کنم روزهایی هم بود که قضا درست میکرد خانه مرتب میکرد و مهمانی ها تلاش زیادی میکرد)بخاط مردم یعنی واقعا ما بخاطر اینها ازدواج میکنیم مطمئن هستم نه چرا
برای چه زندگی شکل میگره که هرکس همان کارهایی که در دوران مجردی کرده باشه بکنه ادامه دارد
[ سه شنبه 89/2/28 ] [ 10:43 صبح ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|