من و گذشته من | ||
سلام.انشالله که خوب و خوش سلامت هستید
اول از همه میخواستم از تمام دوستانی که ابراز همدردی کردند و با پیامهای سراسر مهر و محبتشان منو خوشحال کردند تشکر کنم من خیلی فکر کردم که ابدیت جدید در مورد چی بنویسم ولی نتونستم چون.. این چند روز بعد از طلاق خیلی برام سخت گذشت ولی وقتی فکر میکنم ان دوران هم خوشی نگذشت این چند روز خیلی چیزها از مردم شنیدم که دلم شکست کجا میگن مردها از طلاق اسیبی نمیبینند من آنقدر بهم ریختم که نمیدانم چکار کنم سعی کردم مهمانی برم ولی حرفهای مردم بهمم ریخت رفتم سر کار اعصابم بیشتر بهم ریخت نه مجله نه کامپیوتر و نه فیلم نتونست کمکم کنه خاطرات بد گذشته مثل خوره منو میخوره و هیچ چیزی نتونسته درستش کنه هیچ کس نمیتونه بفهمه من چی کشیدم یک نفر میگفت خوب ازدواج میکنی خیلی ها هم همین فکر را در مورد مردها میکنند ولی درست نیست مخصوصا برای من ترس افتادن دوباره این جریان ها و بخصوص بهم ریختگی روح روانم و منهم دیگه آن شادابی قبلی را ندارم یک نفر هم گفت خوشبحالت عشق کن راحت شدی من میگم شاید بچشم بیاد راحت شدم و میتونست از این بد تر باشه و من میگم کاش هیچ کدوم از این اتفاقات نمیافتاد منهم بمثل بعضی ها که زندگی خوبی دارند منهم زندگی خوبی را شروع میکردم امروز خبر بدی شنیدم یکی از اشناها که مرد بسیار خوبی بود مدتی قبل خانمش چشمهاشو از دست داد و خودش هم کمرش شکسته براش دعا کنید با عرض پوزش از شما دوستان که بعلت اینکه نمیتونم فکرمو جمع کنم نتونستم مطالب خوبی را ارائه بدم انشالله که بتونم در دفعه بعد با خبرهای بهتری بیام تا آن روز برام دعا کنید من ایندفعه مثل دفعه های قبل نمیروم آن روز دیر نیست
[ شنبه 89/2/4 ] [ 12:50 صبح ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|