من و گذشته من | ||
باسلام مدتی هست که همکارانم همش بهم میگن بیا دوباره ازدواج کن و گروهی دیگر میگن نه و حالا من نیمخوام بپرسم که ازدواج کنم ویا نه
یکسری کلمات شنیدم که بسیار ازارم داد و بفکرم فرو برد که گفتم اینجا بگم شاید شما بتونید راهنمای من باشید 1-همکاری گفت تو اصلا برای چه زندگی میکنی و کار تلاش هرچه فکر کردم نتونستم جوابی بدم گفتم بخاطر اینکه محتاج کسی نشم ایا واقعا زندگی یعنی صبح بیدار شدند رفتن سر کار و بعد اومدن نهار و عصر انجام یکسری کارها و شب خوابیدن 2- همین شخص گفت در شهرشون نظر مردمش اینه که زن نداشته را زنش بدین و کسی که زنشو طلاق داده سنگ ایا مردها و زنهایی که به هر علتی طلاق گرفتن باید از جامعه ترد بشوند واقعا کو ان خانوادهای قدمی و محبتهای قدیمی ازدواج شده یک معامله و مثل یک لباس که وقتی مدتی میگذره و میفهمند اونی که میخواستند نیست به طلاق جدایی فکر میکنند نه حل ان
اینو از زبان مردها میگم که ازدواج نکردند همه دوست دارند ازدواج کننند و تشکیل خانواده بدن ولی وقتی این گزینه هارا جلویشان میبینند منصرف میشوند برای ازدواج داشتن کار و مسکن لازمه و پس انداز خوب چرا چون برای تشکیل ازدواج باید اول پول برای مراسم دوم مهریه و سوم نفقه و چهارم خرج زندگی و بچه ..................................پول برای کارگر برای نظافت خانه و بچه داری
و از زبان خانمها همه دوست دارند ازدواج کنند ولی این گزینها جلوشونو گرفته مرد یباید باشه کار خوب و مسکن و ماشین داشته باشه تا بتونه هم خرج زندگی را بده هم نفقه و هم مهریه و هم کلاسو هم پول که کارگر بگیره برای خانه و بچه داری حالا شما خودتون قضاوت کنین وقتی مرد نیست تا اونهارا فراهم کنه و خانمی همچین مردی گیرش نمیاد امار ازدواج میاد پایین بیبنباری و ...............................................................................هزاران خطر دیگه از همه اقایون و خانمها عذر میخوام ولی این چیزها تو ذهنم بود حالا شما منرا راهنمایی کنید
[ جمعه 90/4/3 ] [ 3:14 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|