من و گذشته من | ||
با سلام ماه فروردین داره به روزهای اخرش میرسه
تو این ماهی که گذشت برای من خیلی چیزها داشت و هم روزهای خوبی داشت وهم روزهای بد خوبهاش: سفر به شهری که متولد شدم و تعطیلات نسبتا خوب عید و اخریش هم تغییر سمتم در طی چند روز که با خواست خدا و اعتماد یکه مدیر شرکت بمن داشت شدم نماینده شرکت در جایی که کار میکنم و بدهای اونهم نمیدونم نام خوب روی ان بگذارم یا بد فهمیدم که زن قبلیم با همان معشوقه اش ازدواج کرده همان که در زمان زندگی مشترکم بمن خیانت کردند
خیلی جاها دیدم همش در مورد خیانت مردها میگن و هیج جا از خیانت بعضی زنها چیزی گفته نمیشه قلبمو درد اورد وقتی به زندگی خود نگاه کردم چه روزها تا شب و شب تا صبح گریستم از خیانتی که زن قبلیم بمن و خانواده ام کرد چون این نظر را داشت که بخاطر عشقی که من به پسر خاله ام دارم همه باید فدا شون که در این میان همسر پسر خاله اش و فرزندش و خانواده هردو و من و خانواده ام شدن و دیگری اینکه من فهمیدم با وضعیت مالی و شغلی و سلامتی که من دارم باید ازدواج را کلا به فراموشی بسپارم شغلم که اصلا نمیشه روش حساب کرد نه کار الانم کلا (شاید بگید شغلتو عوض کن دنبالشم گیر نمیاد همهشون یکسال میتونند ضمانت بشوند) وضعیت مالی هم بخاطر تورم و گرانی و دستمزدهای پایین سلامتی من هم از نظر روحی خرابم و هم جسمی اینهارا گفتم تا اینو بگم که اگر بشینی و فکر کنی میبینی هیچ چیز و کسی ماندگار نیست
حالا پس باید چکار کرد باید قید دنیا را زد یا به زندگی خود همانطور که هست ادامه داد؟ اینقدر فکرم مشغوله که بعضی وقتها یادم میره کجام و قراره چکار بکنم واقعا همه چیز ما دست خداست یکی را انقدر میدهد که در خوشی غرق میشود و دیگری را انقدر سختی میدهد که اخر ش خودکشیو یا مرگ تدریجی من ناشکر نیستم و میدونم اگر لایق باشم همه چیز میدهد حتما در من کمی در ایمان هست که امیدوارم بتوانم امسال درستش کنم پ.ن : وبلاگ من و آینده من در حال اماده سازی قالب و موارد دیگر میباشد بزودی اگر توانش باشه فعالیتشو بطور رسمی شروع میکند پ.ن: به دعای شما عزیزان بسیار نیازمندم پ.ن : میدوانم زیاد حرف زدم و حرفهی بی ربط فقط گفتم شاید خالی شوم راضیم برضای خدا افوض امری الله ان الله البصیر بالعباد [ پنج شنبه 90/1/25 ] [ 6:6 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|