خدايا تو خود اين وجود مرا
سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و به مستي سرشتي اگر
يا غم عشق او از سرم كن به در
يا كه صبرم عطا كن
يا نصيبم نما بينمش يك نظر
يا كه دردم دوا كن
چرا به نگاهش
به چشم سياهش
تو اين همه مستي دادي؟؟
از آن همه مستي
تو هستي ما را
به باده پرستي دادي؟؟
حالا كه جز غم نصيبم ندادي
راهي به كوي حبيبم ندادي
صبرم عطا كن
دردم دوا كن
چرا تو به جاي
وفا و محبت
به او رخ زيبا دادي؟؟
به او سر زلف
شكسته براي
شكست دل ما دادي؟؟
عمري در اين سودا
به سر بردم خدايا
دور از لبش چون غنچه
خون خوردم خدايا
صبرم عطا كن ، دردم دوا كن!!