|
من و گذشته من 
| ||
|
تولد
با سلام حتما با خودتون میگید تولد چه کسی! درست 29 سال پیش در چنین روزی من به این دنیا پا نهادم و انجور که مادرم برایم تعریف میکنند در ان شب هوا حسابی طوفانی بود اولین فرزند پدرم اول میخواستند منرا جواد اسم بگذارند ولی بنا بدلایلی تغییر کرد
29 سال از عمرم گذشت که سراسر ان برایم خاطرات خوب و بدبود خیلیها آن روی آینده من اثرگذاشت که نتواسنتم هیچ گاه جبرانش کنم و دوران سرنوشت سازی بود که نتوانستم بهره کافی ببرم دیروز به بهشت رضا رفتم و فرصتی پیش امد که به مزارها نگاهی کردم جوانهایی که بسیار ازمن کوچکتر بودند در انجا آرمیده بودم چیزی که من برداشت کردم این بود که این دنیا هیچ ارزش ندارد بخاطرش غصه خورد و این دنیا موقتیست و از این دنیا فقط اعمالمان هست که با خود میبریم بهر حال هرچی بود گذشت و از خدا بسیار سپاسگذارم که تا به امروز تنهایم نگذاشت حتی در مواقعی که احساس میکردم کارم دیگه تمام هست بدادم رسید نمیخواهم روز تولدم را بایاد خاطرات گذشته تلخ کنم
یک سئوال دارم جامعه و خانواده و دوستان از یک جوانی که پای به 30 گذاشته چه انتظاری دارند؟ ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تورا چاره زجایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش بسراریم و دوایی بکنیم انکه به جرم برنجید و بتیغم زد ورفت باز شارید خدارا که صفایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ایدل و رنه کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم سایه طایر کم حوصله کاری نکند طلب از سایه میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد حافظ خوش گوی کجاست تا به قول و غزش ساز نوایی بکنیم دیوان حافظ
نمیدانم خداوند در تقدیر و سر نوشت من برای آینده چه نگاشته است ولی هرچه هست شکر میگویم و توکلم به اوست که تنها چیزی که دراین سالها فهمیدم فقط اوست که باید پشتیبانمان باشد و دوست و همدم تمام لحظات زندگی و آرامش بخش و....................................................... برای همه شما خوبان از خدا خوشبختی و سعادت میخواهم التماس دعا
[ شنبه 90/3/7 ] [ 3:59 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  | |
